دل دیدنی های شهر سرب و سراب(۹۱)
من هر انسانی را ديدم ،اندوهی در دل و باری از مشکل داشت؛ بنابراين دانستم كه باید برایشان شادی خواست و از اندوهشان کاست و نبايد از آنان اندوهی به دل گرفت؛ زیرا خود نیز غمگین اند؛
تنهایند، ولی از خود می گریزند؛ زیرا به خود و به عشق خود و به حقیقت خود شک دارند؛ پس بايد دوستشان بداريم، اگر چه دوستمان نداشته باشند . . .
من شب را ديدم كه هر چه به پگاه و سحرگاه نزديك تر مي شد، تاريك تر به نظر مي رسيد؛ بنابراين دانستم تاریک ترین ساعت شب درست در ساعات پيش از طلوع خورشید است؛ پس از شدت تاریکی نترسیم و همیشه امید داشته باشيم . . .
من چون ژرفاي اقيانوس آفرينش و مبناي قاموس بينش را ديدم ،فهميدم كه نبايد آگاهي ها و اطلاعات را با عقل اشتباه گرفت ، نيز عشق را با هوس و حقیقت را با واقعیت.
من واژه « زندگی» را دیدم که با « زن » آغاز می شود و واژه « مردن » را که با « مرد » !!
آیا شگفت نیست؟!!
من دنیا را از نگاه کودکی پاک و معصوم نگریستم ، وه كه چه زيبا و دوست داشتني بود. او بر سر راه خود نه دست اندازي مي ديد و نه سوز و گدازي.دنياي او به عصمت سپيده بود و به طراوت آب ديده....
ادامه دارد....
شفیعی مطهر
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
معرفی کتاب «خودباوری فرهنگی»
به روایت سایت کتاب قم
نام کتاب: خودباوري فرهنگي (برترين پايگاه مقابله با تهاجم فرهنگي)
نويسنده: شفيعي مطهر سيد عليرضا
فصل چاپ: بهار
نوبت چاپ: اول
سال چاپ :1379
چاپخانه :قلم
قطع: رقعي
تيراژ: 3000 نسخه
قيمت: 4500 ريال
زبان کتاب :فارسي
منبع: سایت کتاب قم http://ketabeqom.com/index.php/page,Site.FullBookInfo/bookId,699
موضوعات مرتبط: معرفي تاليفات
برچسبها: خودباوری فرهنگیشفیعی مطهرانتشارات امام عصرقم تهاجم فرهنگی
دل دیدنی های شهر سرب و سراب(۹۰)
من شاد بودن را تنها انتقامی ديدم که می توان از دنیا گرفت ، پس باید همیشه و در هر حال شاد باشیم . . .
من كوشيدم هیچ گاه از دوست داشتن كسي انصراف ندهم ، حتی اگر به من دروغ گفته باشد ؛ زيرا بايد بازهم به او فرصت جبران را داد . . .
من زندگی را پیمودن راهی برای رسیدن به خدا ديدم ؛ بنابراين باید همیشه یادمان باشد که قدم ها را طوری برداریم که حتی مورچه دانه کشی زیر پای ما له نشود . . .
من، پرواز را در قاموس فرومايگان لفظي بيهوده و واژه اي ناستوده ديدم ؛ زيرا برای آنان که مفهوم پرواز را نمی فهمند ، هر چه بیشتر اوج بگیری کوچک تر می شوی . .
آتنا ایزدبانوی عقل ، خرد ، منطق ، تدبیر ، باوقار و زیبا
من، عقل و خرد را در نگاه ناهشيار و نهانگاه پندار آن گونه ديدم كه اگر روزی عقل را بخرند و بفروشند، ما همه به خیال این که زیادی داریم، فروشنده خواهیم بود.
ادامه دارد....
شفيعي مطهر
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
برچسبها: سرب و سرابشادبودندوستيفرصت جبرانمورچهپروازعقل و خرد
غدیر ، تبلور حاكميت « مردم » در قامت امامت
الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه امیرالمومنین علی علیه السلام
غدیر ، نه یک روز عام و برکه آرام ، که یک تاریخ تمام است . غدیر یک پیچ سرنوشت ساز تاریخ است .
در این روز ، سرنوشت روشن بشریت با زلال آب های «غدیر» گره خورد . هر قطره آن بلور مذاب یک سینه سخن در دل و یک آبشار زلال عرفان بر زبان دارد. در غدیر زنجیر رقیت بشر از هم گسست و یوغ اسارت انسان درهم شکست . غدیر با تثبیت حاکمیت « الله »، پدیده حاکمیت انسان بر انسان را برانداخت و نیرنگ خودکامگان را نقش بر آب ساخت .
منشور غدیر ، اصل « ولاتکن عبد غیرک قد جعلک الله حرا » را بر تارک تاریخ نگاشت و با همین اصل ، کرامت انسان را پاس داشت .
آرمان غدیر بر این بود که وازه های خودکامگی ، سلطه گری ، سلطه پذیری ، خشونت ورزی ، اباحی گری ، تملق ، چاپلوسی ، ستمگری ، ستم پذیری ، و.... را از قاموس بشریت بزداید و راه و رسم حق گرایی ، انسان دوستی ، مردم سالاری ، عدالت خواهی ، ستم ستیزی ، آزادی خواهی ، حقوق مداری ، مشارکت پذیری ، مشارکت جویی ، شایسته سالاری ، اماتتداری ، صراحت و صداقت سخن ، رفق و مدارا ، ساده زیستی و همه ارزش های عالی اسلامی و انسانی را نهادینه سازد .
مکتب غدیر ، سعه صدر ، تحمل عقیده مخالف و ظرفیت بالا را از ابزار مدیریت و رهبری می داند:
آله الریاسه سعه الصدر .
در این مکتب ، مسند حکومت و زمامداری ، نه یک طعمه و شکار ، که یک امانت الهی است و حاکم در برابر خدا و خلق باید پاسخگو باشد :
ان عملک لیس لک بطعمه و لکنه فی عنقک امانه .
مرام غدیر : « با دوستان مروت ، با دشمنان مدارا » است . مولای برگزیده غدیر حتی اجازه بدرفتاری با دشمنان خونی خود را نمی دهد . او تاکید می ورزد که :
« پس از من خوارج را نکشید ، زیرا آن که به طلب حق درآید و راه خطا پیماید ، همانند آن نیست که باطل را طلبد و بیابد و بدان دست گشاید .»
بنیانگذار مکتب غدیر ، انتقاد و پرسشگری و عدالت خواهی را از حقوق مردم و پاسخگویی ، خدمتگزاری و احساس مسئولیت را از وظایف و تکالیف حاکمان می داند .
« با من ، آن گونه که با خودکامگان سخن می گویند ، سخن مگویید و چونان که با تندخویان رفتار می کنند ، از من کناره نگیرید . با ظاهرسازی و ریا با من آمیزش نکنید و شنیدن سخن حق را بر من سنگین مپندارید . نمی خواهم مرا بزرگ انگارید ، چه آن کسی که شنیدن سخن حق بر او گران باشد و اجرای عدالت بر او دشوار بود ، کار به حق و عدالت کردن بر او دشوارتر است . پس، از گفتن حق یا رای زدن در عدالت کوتاهی نکنید . »
و در جای دیگر ، پای فراتر نهاده ، چاپلوسان را رانده ، حق گرایان گزنده را ترجیح می دهد :
« آن کسی را بر دیگران برگزین که سخن تلخ حق را به تو بیشتر بگوید و در آنچه می کنی یا می گویی و خدا آن را از دوستانش ناپسند می دارد ، کمتر تو را یاری کند .»
سلطان سریر غدیر و ابرمرد عرصه تدبیر در دفاع از حقوق انسانی یک شهروند تا بدان جا پیش می تازد که ، قاضی خود را به سبب این که صدایش بلندتر از ارباب رجوع بوده است ، عزل می کند . امام علی(ع) به ابوالاسود دولی می فرماید : « انی رایت کلامک یعلوا کلام خصمک ».
در بینش غدیر ، انسانیت انسان ارزش دارد ، نه مواضع سیاسی ، عقیدتی و فکری او . خالق این بینش به مالک اشتر می فرماید :
« مردم دو گروه اند : یا مسلمان اند ، که برادر تو هستند ، یا غیر مسلمان ، که در آفرینش با شما یکسان اند . »
و در دفاع از حقوق دگراندیشان تا بدان پایه اصرار می ورزد که هشدار می دهد :
« هرکس اقلیتی(غير مسلماني) را بیازارد ، قطعا مرا آزرده است ! »
آغازگر نظام غدیر ؛ حاکم را نه تنها مطاع خلق ، که مطیع خالق و خلق نیز می داند :
« هرگز مگو : من فرمانروایم . باید حکم رانده و بی چون و چرا پیروی شوم . چه ، آن کسی که چنین مشی و مشربی و چنین سیستم و نظامی دارد ، روان را ناهنجار ، دین را ناروا و جامعه را ناپایدار می سازد . »
او راز هلاکت و نابودی جامعه را در فقر و فلاکت مردم می داند و رمز فقر آنان را ، قدرت گرایی و ثروت اندوزی اقلیت می شمارد .
....و برای تحقق این گونه آرمان ها بود که با تایید الله و به دست رسول الله (ص) و با گزينش مردم - خلق الله - ، امیر المومنین علی (ع) ولایت امت اسلام را عهده دار شدند .
در تاریخ اسلام می خوانیم كه امام علی (ع) با و جود آن كه از طرف خداوند به امامت رسیده بودند ، ولی به دلیل اين كه بعد از رحلت پيامبر اكرم(ص) مردم با او به عنوان «خلیفه » بيعت نكرده بودند، بیست و پنج سال خار در چشم و استخوان در گلو ، سكوت كرد و به خاطر احترام به تصمیم مردم در تعیین سرنوشتشان تمام این سال ها نه تنها كار شكنی نكرد، بلكه همواره در كنار مردم حتی به خلیفه منتخب مردم نیز به عنوان مشاور كمك می كرد. هم او بود كه به خاطر مردم و بیعت شان بعد از ۲۵ سال بر مسند خلافت نشست ، با وجود این كه ۲۵ سال بود كه از طرف خداوند به امامت رسیده بود .
برخی از علمای دین بر این نظرند كه معرفی امام به عنوان شخص شایسته و نامزدحكومت جنبه« تعیینی» دارد،نه«تحميلي» .معصومان حق حکومت دارتد و مردم حق حاکمیت . حکومت امری دنیایی و از آن مردم است و این حق قابل فسخ و انتقال به دیگری است. استاد مطهری می گوید:
«اگر امام به حق را مردم ، از روی جهالت و عدم تشخیص نمی خواهند، او به زور نباید و نمی تواند خود را به مردم و به امر خدا تحمیل كند.لزوم بیعت هم همین است»
(حماسه حسینی: مطهری،107)
در كلامی از حضرت علی (ع) می خوانیم كه :
«رسول خدا مرا متعهد به پیمانی كرده و فرموده بود: پسر ابی طالب ! ولایت امتم حق توست. اگر به درستی و عافیت تو را ولی خود كردند و با رضایت در باره تو به وحدت نظر رسیدند، امر ایشان را به عهده بگیر و بپذیر ؛ اما اگر در باره تو به اختلاف افتادند، آن ها را به خواست خود واگذار، زیرا خدا راه گشایش را به روی تو باز خواهد كرد» .
ایشان پس از قبول بیعت مردم بر منبر رفته و خطاب به آن ها فرمود:
«ای مردم ! این امر ، امر شماست. هیچ كس جز آن كه شما او را امیر خود گردانید، حق امارت بر شما را ندارد.»
آغاز ولایت فرخنده و حکومت خجسته مولا علی علیه السلام بر جهان بشریت ، بر همه نیک اندیشان و سبزکیشان جهان مبارک باد .امید که در پرتو رهبری ها و رهنمود های این پیشوای پرواپیشگان و امیر پرهیزگاران بتوانیم آرمان های بلند تشیع را تحقق بخشیم.
سید علیرضا شفیعی مطهر
موضوعات مرتبط: مقالات
برچسبها: غديرحاكميت مردمامامتدگرانديشانخودكامگيآزادي خواهي
برف مياد....برف مياد
مطلبي جالب از جناب آقاي حيدر علي عنايتي درباره كتاب «حکایات حکیمانه»
(با عرض سپاس و تشکر از لطف و عنایت ایشان)
برف میاد، برف میاد...تقدیم به استاد شفیعی مطهر
ساکنین محلّههای دروازه، تویده و فخارخانهی بیدگل تا چند سال قبل، در آمد و رفتهای روزانهی خود به کوچه و خیابان، گاهی وقتها پسربچهی نوبالغی را میدیدند به اسم علی که با سری تخممرغی شکل، قیافهای نحیف و دست و پایی سست و کم جون، تکه چوبی را به دیوار کوچهها میکشید و در حال دویدن، عبارات نامفهومی را به زبان میآورد.
چند سال پیش وقتی که من برای آخرین بار در یک روز تابستان، در کوچهای خلوت، او را دیدم، زمانی بود که بریدهای از یک تکّهی کائوچو را به دیوار میکشید و با مشاهدهی خردههای سپیدِ کائوچو که پیش پایش، روی زمین میریخت، با خود زمزمه میکرد: برف میاد، برف میاد.
آخرین تصویری که من از علی داشتم، همین بود. و بعد از آن هم، تا سالها با آن که او را ندیده بودم، این تصویر فراموشم نمیشد.
دوشنبه 9 مهر 1386 بنا به دعوت اداره بهزیستی آران و بیدگل، افرادی از سایر ادارههای دولتی باید به مناسبت روز جهانی سالمندان و تکریم از این قشر شریف، دیداری میداشتیم از مرکز نگه داری سالمندان گلابچی کاشان.
خانهی سالمندان گلابچی کاشان در بالای فین بزرگ قرار دارد. خارج از شهر. در میان تپههای کمارتفاع که هم خنک است و هم مطبوع. از آن جا، هم میتوان جلگهی سبز فین بزرگ را تماشا کرد و هم سکوت مغموم دشت کویر را به خاطره سپرد. از امکانات رفاهی و بهداشتی نسبتاً خوبی هم برخوردار است. در حال حاضر تعداد 310 نفر عقبافتادهی ذهنی و یا افراد سالمند در آنجا نگه داری میشوند. در میان عقبافتادگان ذهنی که عمدتاً از وضعیت جسمی و حرکتی نابهنجاری نیز رنج میبرند، همهی گروههای سنّیِ 10 سال به بالا دیده میشوند. اعم از دختر و پسر، زن و مرد و از جاهای مختلف ایران. که البته بیشتر آنها از شهرهای تابعهی استان اصفهان هستند. دو سه نفر مجهولالهویه نیز در میان آن ها دیدم که یکی از آن ها زنی بود حدود 50 ساله. با موهایی حنا بسته که قسمتی از آن از زیر روسری به نحو مرتبی بیرون گذاشته شده بود. و چتر معصومانهای را برای صورتش ایجاد کرده بود. ما امروزه در جامعهای که انسانها به نحو دردناکی از نگاه کردن به صورت یکدیگر اکراه دارند، کمتر میتوانیم سیمایی تا این حد به عصمت نزدیک را در جایی ببینیم. از او پرسیدم: بچهی کجاست؟ جواب داد: بوشهر. ولی گونهها، بینی، لب، دهان و زنخدانش در میان چارقد گلطلایی که به سر داشت، به هیچ وجه نمیتوانست یادآور زنهای جنوب ایران باشد. این زن به کمک مربّیاش که دختر جوانی بود، در کارگاهی مخصوص، مشغول نقاشی بود. دفتر نقاشیاش پاکیزه بود و دو رنگ سبز و قرمز بیش از بقیهی رنگها در آن بکار رفته بود.
در خانهی سالمندان گلابچی، در استراحتگاههایی که مخصوص زنان سالمند در نظر گرفته شده است، کسانی یافت میشوند که هنوز به طور قطع، هوش و حواس خود را از دست ندادهاند. و حیات روحی و معنوی خود را نیز حس میکنند. من حتی یک زن سالخورده از آران و بیدگل دیدم که روی تخت خود نشسته بود و مفاتیحالجنان میخواند. و چون در ایّام قدر قرار داشتیم، صفحهای که روبه رویش گشوده بود، صفحهی دعای جوشن کبیر بود و در همان شرایط سعی میکرد عزّت نفس و موقعیّت زنانگی خود را حفظ کند. زن مسنّ دیگری که از یکی از شهرهای همجوار بود، با لحن و لهجهای دستنخورده از طبخِ بدون روغنِ برنجِ آسایشگاه گله میکرد و میگفت این نوع غذا به مذاقش نمیچسبد. شاخص بالای تختش را که نگاه کردم، دیدم به عنوان بیمار دیابتی از او یاد شده است. به طور تلویحی و با زیرکیُ خاصّی که به غرورش لطمه نزند، از من پول یک بستهی سیگار تقاضا کرد. بوی دهان و کبودی لبهایش نشان میداد که سیگاری است.
سالنهای صحرایی که در اطراف خوابگاهها احداث شده است، به گونهای است که جابه جایی هوا در آن ها به راحتی صورت میگیرد. در واقع، سایبانی است به جای سالن. معماری ساده و نجیبی نیز بر آن ها حاکم است. تردّد افرادی که در این مرکز نگه داری میشوند، عمدتاً در زیر این سایبانها صورت میگیرد. بدون این که تراکم هوا باعث بدبویی و مشکل تنفّس گردد.
هزینهی نگه داری و تأمین سوخت و تغذیه و بهداشت و مداوای سالمندان و عقبافتادگانِ ذهنیِ مرکز گلابچی که با 140 پرسنل و نیروی خدماتی باید اداره شود، عمدتاً از طریق کمکهای مردمی صورت میگیرد. ولی بنا به گفتهی مسئول محترمی که به عنوان راهنما برای ما توضیح میداد، مشکل نقدینگی برای پرداخت حقوق کارمندان و کارکنان آسایشگاه مشکل اساسی آن هاست.
در روز 9 مهر 86 موقعی که به همراه جمع اعزامی ادارههای شهرستان آران و بیدگل (بهزیستی، آموزش و پرورش، مخابرات، شورای شهر، شبکهی بهداشت و فرمانداری) در زیر سقف سالنهای صحرایی خانهی سالمندان گلابچی کاشان قدم میزدیم، در چهرهی بعضی از معلولان ذهنی و جسمی، افسردگی وحشتناکی دیده میشد و البته تعدادی از آن ها نیز وانمود میکردند که شاد هستند. ولی اکثراً سرهایشان پایین بود و در خود فرو رفته بودند. سرهای تراشیده، اندامی ناموزون، رخسارههایی بیرنگ و بیجلوه. و نمونهی غمافزایی از ناسازگاری طبیعت و عدم همگامی دستگاه خلقت با فیزیولوژی جوامع انسانی به طور عام و خاص.
در نقطهای و در گوشهای که جمعی از معلولان ذهنی در میان دست و پای همدیگر، در هم میلولیدند، ناگاه با حیرت و شگفتی، نگاهم روی صورت جوانی ثابت ماند که کلهای تخممرغی شکل داشت و دست و پایی سست و کم جون. از او پرسیدم آیا مرا میشناسد! لبخند مردهای روی لبهایش نشست و غمی ناگفتنی در عمق چشمهای کوچکش پدیدار شد. برایش زمزمه کردم: برف میاد، برف میاد.
وامابعد...
چند شب است کتاب «حکایات حکیمانه» تألیف استاد سیّد علیرضا شفیعی مطهّر را در کنار رختخوابم گذاشتهام. و در دقایق پایانی بیداری، حکایتی از این مجموعهی لطیف را مینوشم. گواراست و عطرآگین. «حکایات حکیمانه» عنوان یک وب سایت هم هست که استاد شفیعی در پایان مقدمهی خود بر این کتاب اشاره کرده است که منتظر دریافت دیدگاه و نظر خوانندگان است: 30arg.blogfa.com
دیشب در صفحهی 21 این کتاب، داستان پیرمرد مصدومی را میخواندم که در بیمارستان اصرار دارد به جای مداوا، او را مرخّص کنند تا چون هر روز به خانهی سالمندان رفته و صبحانهاش را در کنار همسرش که به بیماری فراموشی مبتلاست، صرف کند. (جملهی پایانی این پیرمرد خطاب به پرستار، دل خواننده را به آتش میکشاند.)
با خواندن این داستان کوتاه به یاد «علی» افتادم. همان علی که در گزارش بالا از آن سخن گفتهام. این گزارش حدود یک سال و هشت ماه پیش در شمارهی 67 خبرنامهی طنین به چاپ رسیده است. بهانهی خوبی است برای عرض ارادتی دوباره به استاد شفیعی مطهّر. خدایش نگهدار باد. 22 اردیبهشت 88 .
منبع:...و اما بعد - http://va-ama-bad.blogfa.com/post-57.aspx
موضوعات مرتبط: معرفي تاليفات
دل دیدنی های شهر سرب و سراب(۸۹)
من آدمی را ساخته افکار خویش ديدم ، انسان همان خواهد شد که به آن می اندیشد . . .
من امروز را براي ابراز احساس به عزیزان غنمینت شمردم ؛زيرا
شاید فردا احساس باشد، اما عزیزی نباشد . . .
من هیچ گاه به خدا نگفتم :یك مشکل بزرگ دارم
به مشکل گفتم: من یك خدای بزرگ دارم . . .
من چون صخره و سنگ را در مسیر رودخانه زندگی ديدم، دانستم كه اگر آن ها نباشند،
صدای آب هرگز زیبا نخواهد شد . . .
من كوشيدم کسی را که امیدوار است، هیچ گاه نا امید نکنم ، شاید امید تنها دارايی او باشد . . .
ادامه دارد....
شفيعي مطهر
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
برچسبها: سرب و سرابآدمياحساسرودخانهاميد
معرفي آثار و تاليفات
۷ : پيام هاي پيامبر(ص)
پیام های پیامبر(ص)
جلوه های رفتاری و گفتاری پیامبر اکرم(ص)
درباره شخص و شخصیت پیامبر بزرگوار اسلام(ص)درایران و جهان صدها کتاب تاریخی- تحلیلی و تحقیقی و به صورت سیره نویسی نگاشته شده است. بنابراین دراین زمینه شاید چندان کاستی و کمبودی بحمدالله مشاهده نشود؛اما من جای یک کتاب را خالی دیدم و آن این بود که کتابی چون داستان راستان استاد مطهری را درباره پیامبر اکرم(ص)نداشتیم که به دور از مباحث تحقیقی سنگین جلوه های گفتاری و رفتاری این شخصیت بزرگوار را برای همه اقشار گوناگون فكري و علمي جامعه در همه سطوح اعم از معلمان،بازاریان،کارگران،کشاورزان،دانشجویان و دانش آموزان با زبانی ساده تبیین نماید. من کوشیدم با عدم بضاعت علمی و تحقیقی خود تا آنجا که می توانم این کاستی را جبران کنم . امتیاز دیگر این کتاب این است که هر کس حتی در یک فرصت محدود ۱۰-۵ دقیقه ای می تواند یک پیام کامل از این کتاب را - بدون ارتباط بامطالب قبلی یا بعدی - بخواند ومفهوم آن را دریابد.
کتاب "پیام های پیامبر(ص)"در ۵۷۴صفحه باقطع وزیری وجلد گالینگور به صورت نفیس درتاریخ اول بهمن ماه سال ۸۶ توسط انتشارات رواق دانش قم انتشاریافت.
اين كتاب مشتمل بر ۱۲ فصل و ۱۸۵ پيام مستقل از جلوه هاي رفتاري و گفتاري ايشان است.
بهای روی جلد ۶۰۰۰۰ریال و مراکز پخش آن همان ناشر و انتشارات مرسل کاشان است .
ضمنا علاقه مندان می توانند کل کتاب را با ویرایش جدید در وبلاگ « پیام های پیامبر (ص) » در آدرس زیر مطالعه فرمايند:
موضوعات مرتبط: معرفي تاليفات
برچسبها: پيام هاي پيامبر(ص)جلوه هاي رفتاري و گفتاري پيامبر اكرم(ص)انتشارات مرسلرواق دانش
دل دیدنی های شهر سرب و سراب(۸۸)
من اثر انگشت خداوند را بر همه چیز ديدم . بنابراين آن را در ذهنم به خاطر سپردم .
من خواستني هاي دنيا را ديدم و يافتم كه همیشه خواستنی ها داشتنی نیست ، همان گونه كه همیشه داشتنی ها خواستنی نیست . . .
من بهترين پرسش از دنيا را در لبخند ديدم ؛ لبخندي بدون انتظار هیچ پاسخی از دنیا .
من كم نورترين ستاره سپهر را ديدم و به آن قانع شدم ، زيرا همه چشم ها را نگران به سوی پر نور ترین ستاره ها ديدم . . .
من انديشيدن به گذشته را ، مانند دویدن به دنبال باد ديدم . گذشته، آیینه آینده است و تنها سود آن ،نگريستن به سيماي آينده در آن است.
ادامه دارد....
شفيعي مطهر
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
دل دیدنی های شهر سرب و سراب(۸۷)
من مهم بودن را خيلي خوب ديدم، ولی خوب بودن را خیلی مهم تر . . .
من قطاری را ديدم که از ریل خارج شده بود . آن را كاملا آزاد ديدم؛
ولی مطمئنم راه به جايی نخواهد برد . . .
من پگاه روشن را ديدم و خود را در انتخاب آزاد يافتم ، می توانم بگويم : صبح به خیر، خدا جان!
یا بگويم : خدا به خیر کند ، باز هم صبح شده . .
من زندگی را چونان کتابی پر ماجرا با صفحات تلخ و شیرین ديدم و دانستم هیچ گاه آن را به خاطر یک ورق تلخ نبايد دور انداخت . . .
من ساحل دريا را ديدم و فهميدم مي توان چون ساحل آرام بود ، تا مثل دریا بی قرارت باشند ... . .
ادامه دارد....
شفیعی مطهر
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
برچسبها: سرب و سرابمهم بودنقطارآزادپگاهزندگيساحل دريا
دل دیدنی های شهر سرب و سراب(۸۶)
من وزش باد را ديدم …
می توانستم در برابرش هم دیوار بسازم ، هم آسیاب بادی. وزش باد، يك رويداد است. هم مي توان آن را فرصت تلقي كرد و هم تهديد. تصمیم با تو است . . .
من زیباترین حکمت دوستی را، در به یاد هم بودن ديدم ، نه در کنار هم بودن . .. .
من دوست داشتن را بهترین شکل مالکیت ديدم
و مالکیت را بدترین شکل دوست داشتن . . .
من كوشيدم خوب گوش کردن را یاد بگیرم… حتی صداهای آهسته را و ناله های دل خسته را؛
زيرا فرصت ها كم سر مي زنند و گاه بسیار آهسته در می زنند . . .
من مشكلات را ديدم و فهميدم اگر یک روز هیچ مشکلی سر راهم نبود ،حتما راه را اشتباه رفته ام . . .
ادامه دارد...
شفیعی مطهر
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
برچسبها: سرب و سراببادفرصتتهديدحكمتمالكيتگوش كردنمشكلات
دل دیدنی های شهر سرب و سراب(۸۵)
من مردي را موفق به برداشتن كوه از پيش پاي ديدم كه در آغاز شروع به برداشتن سنگ ريزه ها مي كند.
من قانون زندگي را قانون باورها ديدم و گل هر دستاورد بشري را از شاخسار باورها چيدم.
من لحظه هاي سكوت و شنيدن را چنان ارزشمند ديدم كه فهميدم اگر انسان خاموش بنشیند تا ديگران به سخنش درآورند، بهتر از آن است كه سخن بگويد تا ديگران خاموشش سازند.
من هر كاري را كه در آن مايه اي از ترس ديدم، آن را انجام دادم. آن گاه بود كه نه تنها ترس از مرگ ، كه مرگ ترس را نيز نگريستم.
من دريادلي را ديدم كه دردش نه حصار بركه ، بلكه دغدغه زيستن با ماهياني بود كه انديشه دريا به ذهنشان نرسيده بود.
ادامه دارد...
شفيعي مطهر
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
برچسبها: سرب و سرابكوهگلباورسكوتمرگحصار بركه
معرفی آثار و تالیفات
۶-مشتقات عربی درفارسی
زبان فارسی رایج امروز درایران پر از واژه ها واصطلاحات عربی است که دراثر کثرت کاربرد، رنگ وروی بومی یافته و بازشناسی آن ها جز توسط کارشناسان وصاحب نظران ممکن نیست .بنابراین هرکس بخواهد در خواندن ،نوشتن،املای کلمات و یافتن معانی و مفاهیم کلمات درزبان و ادبیات فارسی تبحریابد، باید درسطحی ولو محدود با مباحث صرف ونحو عربی آشنا شود .
این کتاب کوچک اگر باروشی علمی تدریس شود، دانشجو یا دانش آموز با آموختن ریشه یک کلمه عربی(درفارسی) مثلا واژه "علم" ،خواهد توانست به تبع آن صدها کلمه مشتق از آن (چون:عالم،معلوم،علام ،علامه،تعلیم، تعلم،معلم،متعلم،استعلام، اعلام،علیم و...)را بیاموزد، معنای آن را بفهمد و املای صحیح آن را نیز فراگیرد.
بهره گیری از این روش، طی سالیان دراز در تدریس ادبیات فارسی در دبیرستان ها و دانشگاه ها تجربه موفقی را به نمایش گذاشته است.
این کتاب فعلا به صورت پلی کپی و در سطح محدودی چاپ و تکثیر شده است.
موضوعات مرتبط: معرفي تاليفات
برچسبها: مشتقات عربي در فارسيدانشجواملاي كلمات
دل دیدنی های شهر سرب و سراب(۸۴)
من خود را انسانی دیدم در میان انسان های دیگر در سیاره زمین که بدون دیگران معنایی ندارم.
من موفقیت را از آن تلاشگرانی دیدم که در بازی زندگی چشم به راه دیگران نمی ماندند.
من انسان باشخصیت را دیدم و فهمیدم که اگر انسان « کسی» باشد، لازم نیست« چیزی » باشد.
من عقاب را ديدم كه در آغاز پرواز، پر مي زد ؛ اما چون اوج مي گرفت، ديگر حتي به پر زدن هم نياز نداشت.
من لحظه هاي گذران زندگي را چونان برفي ديدم كه اگر از آن بهره بگيريم، آب مي شود.
ادامه دارد......
شفيعي مطهر
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
برچسبها: سرب و سرابانسانموفقيتتلاشگرانشخصيتعقاباوج
اخلاق گفت و گو
فبشر عبادالذین یستمعون القول فیتبعون احسنه اولئک الذین هدیهم الله و اولئک هم اولوا الالباب (الزمر ، ۱۸ )
زبان و قلم دو پنجره اي است كه نهانخانه دل را به باغ بي كران هستي پيوند مي زند.
چون دردي سترگ در اين خانه بزرگ سكنا گزيند ، ناگزير رشحات آن از حلقوم قلم و زبان مي تراود.
نهال «انديشه» چون در بستر « خرد » ریشه کند ، پيوسته زلال « حکمت » را از جویبار هر سخن حکیمانه می نوشد و به تدریج می بالد. رشد و رویش اندیشه در گروی سقایت ریشه است. انسان به مصداق « الحکمه ضاله المومن » تشنه حکمت است و « زبان » و « قلم » دو چشمه ساري و دو جويبار جاري است كه مي تواند با زلال حكمت اين تشنگي معرفت را فرو بنشاند...و نيز هر انسان فكور و فرزانه ناگزير است جوشش چشمه انديشه و افكار خود را به جويبار زبان و قلم خود جاري سازد و ايمان و آرمان خود را گسترش بخشد . اين نياز فطري بشري ايجاب مي كند كه انسان ها با يكديگر ارتباط كلامي برقرار كنند.
گفت و گوي بين انسان هاي انديشمند بهترين و سالم ترين راه انتقال ، رشد و رويش انذيشه ها ، افكار و آرمان هاست.
بقيه در ادامه مطلب...
موضوعات مرتبط: مقالات
برچسبها: اخلاق گفت و گوتضارب آرا و انديشهگفت و گوي فرهنگ ها و تمدن هاتعليم و تربيت
دل دیدنی های شهر سرب و سراب(۸۳)
من انديشه هاي شايسته و آرمان هاي بايسته را ديدم كه به چهره انسان ها و انسانيت زيبايي مي بخشيد.
من راز و رمز موفقيت انسان هاي موفق را در كوتاه بودن فاصله « اندیشه» تا « عمل » دیدم.
من می خواستم جایگاهم را در نزد خداوند ببینم،بنابراين به درون خود مراجعه كردم و جايگاه خداوند را دل خود نگریستم و جایگاه خود را یافتم.
من خوشبختي حقيقي را در نزد كساني ديدم كه افكار و تلاش و كوشش خود را صرف خوشبختي ديگران كرده بودند.
من زندگي را یک «تراژدي» ديدم براي كسي كه« احساس »مي كند و یک « کمدی » دیدم برای کسی که « می اندیشد.»
ادامه دارد...
شفیعی مطهر
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
برچسبها: سرب و سرابتراژدیکمدیخوشبختیاندیشهموفقیت
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
وب نامه شفیعی
مطهر و
آدرس
modara.LoxBlog.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.